.
مرور تاریخ
معلم تاریخمان میگفت:
که امیرالمومنین (ع) جنگ را در صفین برده بود …
در دقیقه 90 برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!
علی (ع) را به پای میز “مذاکره” کشاندند !!!
و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!
علی (ع) فرمود “مذاکره” خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند …
حاضر نشدند مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند !!!
گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!
علی (ع) فرمود من به ابوموسی مطمئن نیستم…
آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!
علی (ع) به نتیجه این مذاکرات خوشبین نبود.
علی (ع) مذاكره را پذيرفت چه بسا این هم تجربه ای شود برای مردم … که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد …
مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد
تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود !!!
علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است…
ابوموسی كه گمان ميكرد عمروعاص مودب و باهوش است، به قول او اعتماد كرد…
لحظه اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید …
در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ،
علی (ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.
در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!
ابوموسی خندید و بالای منبر رفت
و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد
عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!
اما علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود …
چون دشمن شناس بود …
اینچنین بود که معاویه جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد……
باشد که از تاریخ پند گیریم
.