یک مصاحبه طولانی ولی فوق العاده با محمد النور الزاکی در مجله 76 امتداد چاپ شده…
فقط یکبار بخونید
خواندن اين مصاحبه حداقل دو فايده مهم دارد
اول اينكه كمي درباره كشور مهم سودان اطلاعات پيدا ميكنيم. با توجه به اينكه اكثر ما يكباره بعد از خبر دو تكه شدن اين كشور اسلامي، با نام آن آشنا شديم حتما جالب است. علاوه بر اين، با خواندن اين گفتگو يكبار ديگر و از نزديك درخواهيم يافت كه صدور انقلابي كه خميني كبير از آن دم ميزد يعني چه و فرهنگ انقلاب تا كجا رفته است.
«سیدمحمد، سیاهپوست است، اما نور معنویت در چهرهاش موج میزند. طلبهای است فاضل و باسواد و از همه اینها مهمتر، بابصیرت. اوضاع سیاسی ایران و جهان و اسلام را خوب میشناسد و سخت شیفتهی آرمانهای امام است.
سودان بزرگترین کشور قارهی آفریقا و دومین کشور عرب بعد از الجزایر است. در قرن نوزدهم میلادی، سودان منطقهای ملوکالطوایفی بود که بر هر بخش آن، امیر، شیخ یا ملکی حکومت میکرد.
در این زمان، غلبهی استعمار انگلیس، اشغال سودان به دست مصریها برای سلطه بر معادن طلا و برقراری نظام بردگی، و وابستگی رؤسای قبایل و حاكمان محلی به انگلیسیها، مردم را واداشت تا به رهبری یکی از سادات حسنی به نام «محمد احمد مهتدی»، معروف به «مهدی سودانی» -که در میان مردم از قداست بسیاری برخوردار بود و ادعای مهدویت کرده بود- علیه مصریها و انگلیسیها قیام کنند.
مهدی سودانی از اصول و اندیشههای «سید جمالالدین اسدآبادی» پیروی میکرد و قصد داشت که یک حکومت اسلامی در سودان ایجاد کند. بسیاری از مردم سودان که در فقر و فلاکت به سر میبردند، به او پیوستند و مهدی سودانی توانست به کمک یاران خود –که آنها را «انصار» نامیده بود- شکست سختی به انگلیسیها وارد کند.
پس از مرگ محمد احمد، حکومت به دست یکی از دوستان نزدیک و صمیمیاش افتاد، ولی دیگر از آن آرمانها و هدفهایی که محمد احمد برایشان قیام کرده بود، فاصله گرفت تااینکه انگلیسیها تومار آن را در هم پیچیدند.
مردم سودان جنوبی از نظر فرهنگی و نژادی با مردم شمال آن متفاوت بودند. حدود ۳۵درصدِ مردمِ سودان جنوبی، مسیحی، ۳۵درصد مسلمان و بقیه لائیک، بیدین و پیرو ادیان جادویی هستند.
در سال ۱۹۵۵ میلادی، کلیسا با حمایت انگلیس، ساکنان جنوب را ترغیب کرد تا از حکومت مرکزی، اعلام استقلال کنند. از آنجا که ۷۰درصد ذخایر نفت سودان و سرچشمهی رود نیل در جنوب آن قرار داشت، این منطقه اهمیت ویژهای داشت. این مبارزه پنجاه سال ادامه پیدا کرد تااینکه بالاخره در سال ۲۰۰۵، سودان جنوبی بهعنوان کشوری مستقل، از سودان جدا شد.
اکنون استفاده از نامهای اسلامی و عربی و پوشیدن دشداشه در سودان جنوبی ممنوع است.
بیشتر مردم سودان، مسلمان هستند و تنها یک یا دو درصدشان مسیحیاند. مسلمانان هم سه دستهاند؛ دستهی اول شیعیانند که تولّی و تبری دارند و شریعت و احکام را کامل انجام میدهند؛ یعنی ملتزم به اصول و فروع تشیع هستند و اصول پنجگانه و فروع دهگانه را قبول دارند. به آنها «مستبصرین» هم میگویند که درصد بسیار کمی دارند.
گروه دوم، خود را شیعه میدانند، اما درواقع شیعه نیستند. آنها با اهلبیت(ع) و مباحث اعتقادی اصلاً کاری ندارند و تنها در جریان خط سیاسیِ مقاومت هستند. خود را «شیعهی سیاسی» مینامند. یعنی میگویند، ما خط و فکر امام را قبول داریم، علیه استکبار قیام میکنیم و با مستضعفان هستیم، ولی در زمینهی اعتقادی پیرو مذاهب اهل سنت هستند.
بسیاری از آنها کودکانشان را خمینی، خامنهای یا حسن نصرالله مینامند، اما فقط بُعد سیاسی انقلاب اسلامی را قبول دارند.
گروه سوم هم که «صوفی» نامیده میشوند، خود را شیعه نمیدانند، اما از گروه دوم شیعهترند. آنها اهلبیت(ع) را امامان خود میدانند، اما دیگران را هم قبول دارند؛ یعنی از دشمنان اهلبیت(ع) برائت نمیجویند. ۶۰درصد مردم سودان جزو این گروه بوده و همه یا بیشترشان سادات هستند. تعداد کمی از مردم سودان هم وهابی هستند.
(ميتوان سودان را كشوري شيعي دانست) به همین دلیل است که «یوسف قرضاوی» میگوید، سودان را از چنگ شیعیان درآورید، سودان دارد شیعه میشود. درست است که تعداد گروه اول کم است، ولی گروه سوم خیلی به آنها نزدیکند. الآن مدتی است که در طول سال، چهارده جشن برای چهارده معصوم(ع) میگیرند یا میگویند، باید رفتن به زیارت را احیا کرد و زنده نگه داشت. تبرک و توسل را قبول دارند و خیلی علیه وهابیان عمل میکنند، ولی گروه دوم اصلاً با وهابیها کاری ندارند و شاید با آنها همراه هم میشوند.
اگر اکنون، شمال آفریقا تاحدی به تشیع رو آورده است، بهدلیل جنگ ۳۳روزه است. آنها هرچه داشتند، تجربه کردند و آزمودند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ بنابراین پس از چهارده قرن به تشیع رو آوردند. دیدند تنها چیزی که باقی مانده است، تشیع است.
بااینحال باز هم ایران امالقرای جهان
اسلام است.
وقتی انقلاب به پیروزی رسید، مردم با امام آشنا شدند؛ بنابراین وقتی ایشان به ملکوت اعلی پیوستند، مردم ایشان را میشناختند؛ بااینحال، شناخت هنوز کم است و در حد نخبگان، فرهیختگان و دانشجویان است.
الآن که شما دارید فعالیت رسانهای میکنید؛ امیدوارم این محصولات را به زبانهای دیگر هم عرضه کنید تا دیگران هم از آنها مطلع شوند. شما باید ارزشها، فداکاریها، اشکهایی که از ترس خدا در شب جاری شده و خونهایی را که در راه خدا ریخته شده است، به دیگران بگویید. اینها بینظیر بودند و در هیچ جنگی رخ ندادند؛ جز در کربلا. حتی در صفین هم اینطور نبوده است.
ما فکر میکردیم که جنگ ایران و عراق، جنگی میان دو ارتش بوده که اصلاً بحث دین و جهاد در راه خدا در آن مطرح نبوده است. این باید گفته شود. شما در زمینهی دفاع مقدس، فعالیت فرهنگی میکنید، ولی این فقط در داخل کشور خودتان و به زبان فارسی است. در کل دنیا فقط صدمیلیون فارسیزبان داریم که آگاه شدند و بقیه نه. شما در بُعد رسانه، ضعیف عمل کردید. ما در کشور خود، شیعه بودیم، اما وقتی به اینجا آمدیم، این مسائل را فهمیدیم.
البته اکنون مقاومت و پایداری جمهوری اسلامی و پیشرفتهای آن در تمام زمینهها یکی از معرفههای انقلاب اسلامی است که بسیار هم تأثیرگذار است. ملتها در این یکی، دوساله به خودباوری رسیدهاند و اگر قبلاً یک راهپیمایی میکردند و سرکوب میشدند، الآن میگویند، ما میتوانیم. این «ما میتوانیم» مال امام است.
من و خانوادهام جزو گروه سوم بودیم. عمویم، «سیدمجاهد الزاکی» که استاد دانشگاه است، در سال ۱۹۸۴؛ یعنی پنج سال بعد از پیروزی انقلاب، به عشق امام، شیعه شد، بعد از ایشان، عموی دیگرم و برادر بزرگترم شیعه شدند و از آن پس، تشیع در خانوادهی ما جاری شد. شش، هفت سال بعد؛ یعنی زمانی که سیزده، چهارده ساله بودم، من هم شیعه شدم.
تنها مبلغان ایرانی که در زمینهی مسائل فرهنگی در سودان فعالیت میکردند، «شیرازی» بودند که از نام جمهوری اسلامی و محبوبیت امام استفاده میکردند، اما دیدگاه خوبی دربارهی نظام، امام و آقا نداشتند. تا طرف شیعه میشد، نگاهش را به ایران منفی میکردند. آنها خیلی تبلیغ میکردند، بهحدیکه وقتی شیعیان سودان بیشتر شدند، بیشترشان شیرازی بودند.
بله، من دو بار به مناطق عملیاتی جنوب و غرب رفتهام. جبهه برای ما میعادگاه شده و ما با رفتن به آنجا روحیه میگیریم. در آنجا حس میکنیم که در کربلا هستیم و اگر شهید شویم یا زنده بمانیم، باید در این راه بمانیم؛ مثل مجاهدانی که آمدند و خودشان را در راه خدا تقدیم کردند. اما وقتی به قم میآییم، متأسفانه سرد میشویم.
در آنجا با خود میگویم، آیا ما هم حاضریم مثل اینها خون یا آبرویمان را فدای انقلاب کنیم؟ آنها کاری کردند که خیلی از مدعیان نمیکنند. سختتر از این وقتی است که میبینید، بعضیها که با آنها بودند و در این دنیا ماندهاند، خراب شدهاند؛ یعنی امتحان جبهه برایشان آسانتر از امتحان پول، منصب و… بوده است. من میترسم که به جنگ نروم و در این دنیا بمانم و مثل اینها غرق شوم؛ چون بیمه نیستم. خوشا به سعادت آنها که در همان گرمی اول رفتند و خودشان را فدا کردند و نزد خدا و مردم ماندگار شدند. ما جنگهای زیادی داشتهایم، اما اصلاً چنین حسی پیدا نکردهایم؛ چون خدا در کار نبوده و تمام این کارها برای کسب قدرت بوده است. اگر هم کسی در این راه شهید شده است – البته اگر بشود بهش گفت شهید- شهید قدرت بوده است، نه اسلام.
برخی از این شهدا اصلاً عمری نکردند، بچه بودند، اما کاری کردند که شاید آدمهای بزرگ ما نکردند. بعضی از آنها در دوران نوجوانی و جوانی، جهاد و ازخودگذشتگی را وظیفهی خود دانستند و به آن عمل کردند، اما کسی مثل «منتظری» که در آن زمان قائممقام ولی فقیه بود، عاقبتبهخیر نشد.
سالي دو بار براي تبليغ به سودان مي روم دو سال پیش که جریان فتنه پیش آمد، یکی از بچههای گروه اول میگفت، از ایران بگویید. تو را به خدا، ایران الگوی ماست. ما حاضریم سودان را فدای ایران کنیم، اما ایران بماند. بگذارید تصویر قشنگی که از ایران، در ذهن ماست، خراب نشود.
وقتی به سودانیها میگوییم که هیچ افسر انگلیسی و آمریکایی بین مردم ایران نیست، تعجب میکنند.
خارج از ايران قدر عزت را ميدانند چون ذلت كشيدهاند
متأسفانه در ایران وقتی در تاکسی و… مینشینیم، حرفهایی دربارهی انقلاب میشنویم که میفهمیم مردم هنوز متوجه نشدهاند که انقلاب چه بوده و چه برایشان آورده است. به نظر من اگر انقلاب فقط عزت آورده باشد، کافی است. شما تحمل میکنید که یک سرباز آمریکایی به فرماندهانتان بشین، پاشو بگوید؟ برود به مغازه و هرچه میخواهد بردارد؟ دختر را در خیابان بگیرید و ببرد و کسی نتواند چیزی بگوید یا تعقیب کند؟ ما اینها را حس میکنیم. این عزت شما هم هزینه دارد
؛ تحریم و جنگ و… بهای این عزت است.
اگر در آنجا بگویید که انقلاب اسلامی، عزت آورد، همه میفهمند؛ چون آنها ذلت کشیدهاند. اما متأسفانه در اینجا متوجه نمیشوند. پایداری اسلامی ایران چه در جنگ و چه در برابر فشارهای غرب و این خودباوری که باعث پیشرفتهای وسیع در عرصههای مختلف شده است را انقلاب اسلامی تزریق کرده است؛ والّا نبود. ایران شده قبلهی مستضعفان؛ یعنی الآن نگاه سراسر جهان به ایران است و آن را بهعنوان الگو پذیرفتهاند.